محل تبلیغات شما

چکاد ایران



ترجمه: www.reelviews.net/reelviews/wings

بالها

 

بازیگران:

کلارا بو به عنوان ماری پرستون ، چار روجرز به عنوان جک پاول ، ریچارد آرلن به عنوان دیوید آرمسترانگ ، جوبینا رالستون به عنوان سیلویا لوئیس

 

کارگردان:

 

ویلیام ا. ولمن،

نوشته:

هوپ لورینگ

عاشقانه، درام، جنگی

محدود نشده

144 دقیقه

 

 

 

 

 

نوشته: جیمز براردینلی

فیلم " بالها" یکی از نمایشهای حماسی عصر صامت بود، یک ترکیب ماجراجویانه/عاشقانه که تماشاگران را 10 یارد به عقب کشید نسبت به آنچه که ، در آن زمان، محوریترین و آسیب زننده ترین رویداد قرن جدید بود: جنگ جهانی اول. در آن زمان، در اولیشن نمایشش در 12 آگوست 1927 ، فیلم " بالها" قبلا یک عضوی از موجودات در خطر انقراض بود. خوانده جاز در قوطی بود و کمتر از سه ماه بعد خم خواهد شد، در عصر فیلمهای ناطق پیشگام بود، در حالیکه بعضی از فیلمهای صامت هنرنما قادر خواهند بود در دهه بعد ادامه دهند.فیلمهای مسیر اصلی یک جابجائی سریع به سمت صدا ایجاد کردند.در آن زمان که فیلم " بالها" اولین جایزه بهترین فیلم جایزه اسکار را در سال 1929 دریافت نمود، فیلمهای صامت به سرعت از مد افتاده شدند.

آیا آن برای شهرت این جایزه نبود که، فیلم " بالها" ممکن است ، مثل بیشتر 90% معاصرینش، یک فیلم فراموش شده، باشد.نشان جنگ سخت هوائی و صحنه های جنگ زمینی این فیلم ممکن است بصورت زیادی در اواخر سال 1920 دیده نشده باشد.مسلما، این فیلم مثل خیلی از معاصرینش قدیمی نشده است، اما آن سخت نیست فهمیدن اینکه چرا به آن جایزه اسکار اعطا شد (یک عبارتی که، ضمنا، هنوز تثبیت نشده بود) نه تنها آن بصورت بصری بسیار خوب می باشد، بلکه این داستان، که در ابتدا به نظر رسید به روشنی و بوسیله ارقام ، تمام می شود دریک  یادداشت طعنه آمیز تلخ که بر دیوانگی جنگ تاکید می کند.این فیلمنامه حداقل در بعضی موضوعات، هوشمندتر از چیزی است که به آن اعتبار داده می شود.این فیلم در یک شهر کوچک ناشناخته آمریکائی  شروع می شود، جائیکه جک پاول (چار راجرز) و دیوید آرمسترانگ (ریچارد ارلن) که برای علاقه زیبای محلی سیلویا لوئیس (جوبینا راستون) رقیب هم می باشند.دیوید دست بالاتری در این درگیرهای عاشقانه دارد.سیلویا او را هم برای شکلش و هم پولش ترجیح می دهد، اما جک علامات را اشتباه می خواند و فکر می کند او محبوبش می باشد.البته وقتی آن به موضوعات عشق می رسد، جک نابینا می باشد، او روشن می باشد به این حقیقت که ماری پرستون (کلارا بو) ، عاشق او می باشد. او در انتقال دلکشی اش زیرک نمی باشد، اما جک ملتفت نمی باد.

اغوا شده بوسیله اشتیاق میهن پرستانه و شور ماجراجوئی، جک و دیوید به نیروهای نظامی می پیوندند تا خلبان شوند.اگرچه در ابتدا با همدیگر به دلیل اشتیاق مشترکشان به سیلویا، خصومت دارند،آنها به تدریج دوست می شوند. بزودی، آنها ماموریت پرواز با همدیگر دارند، و پشت هم دیگر را هم در هوا و هم در زمین مراقبت می کنند.در این اثنی، ماری وارد تلاشهای جنگی به عنوان راننده آمبولانس شده است.یک توالی بیاد ماندنی نجات دادن جک سرمست شده از ارائه شیفتگی به یک زن در فرانسه، می باشد.آن چنانکه این جنگ به نقاط اوجش می رسد.وقایع جک و دیوید را در پشتیبانی هوائی برای جنگ سن میهیل قرار می دهند.

در زمانی که فیلم " بالها" تولید شد.مفهوم سفر هوائی مسحور کننده ، ماجراجویانه، و اندکی خطرناک در نظر گرفته شد.بالاخره، اوین پرواز اقیانوس اطلس تا سال 1919 رخ نداد، و سفر تاریخی لیندنبرگ از نیویورک به پاریس تا چند ماه قبل از انتشار فیلم بالها، رخ نداد.حتی امروز، هوا که با هواپیما انباشته شده است، حرفه خلبانی هواپیمای جنگی درخشندگیش را از داستان عاشقانه احراض می کند.یکی از زیربناها برای وضعیت تام کروز به عنوان یک ستاره سینما فیلم " تاپ گان" (اسلحه برتر) بود.فیلمسازان فیلم" بالها" ، کارگردان ویلیام ا. ولمنو فیلمنامه نویسان هوب لورینگ و لوئیس لیگتون ، در اوایل 1927 تشخیص دادند که شیفتگی دنیا با  این شکل جدید سفر یک دورنمای عالی برای فیلم خواهد ساخت.

با نمایشش از نبردهای هوائی و بازسازی جنگهای زمینی حماسی ،فیلم " بالها" ثابت کرد تا در ردیف اولیه ای از فیلمهای تماشائی هالیوود باشد.آن یک تکه بزرگ و متهوری از سرگرمی می باشد که کشف می کند محدودیتهائی از آنچه که می تواند در فیلم و سینما بدست آید.این زمانی است وقتی که جلوه های ویژه خیلی ابتدائی بودند.خیلی از آنچه که در صفحه نمایش ظاهر می شود در واقعیت فرا می تراوند.برای صحنه های معینی، بازیگران لازم شد در کابین خلبان بشینند، در حالیکه هواپیما در پرواز بود.خیلی از نبردهای هوائی نیازمند پرواز نمایشی ماهرانه شد و مبارزه به اوج رسیده یک بازآفرینی دقیقی بود که در هیچ فیلمی تا بحال رخ نداده بود.

یکی از دلایلی که ممکن است داستانسرائی مورد توجه قرار نگرفته باشد این ی باشد که چون موضوعات این طرح طی سالها بازگرداننده شده باشد،( برجسته ترین مورد در فیلم "بندر مروارید" ساخته مایکل بی می باشد)  اندکی درباره فیلم " بالها" تازه و اصلی بود وقتی که این فیلم در سال 1927 منتشر شد.اما مداخله 80 سال یا بیشتر موضوعات این خط داستانی را به کلیشه تغییر داده است.با وجود این، پایان فیلم قدرتش را بعد از تمام آن زمان حفظ می کند.فیلم " بالها" با یک یادداشت محزون پایان می یابد.آن فقط این نیست که یک مرگ وجو دارد، بلکه مرگ رخ می دهد در مسیری که آن انجام می دهد: یک عمل متهورانه از  قهرمانی انتقال یافته به فاجعه.

با وجود مل شدن به نقشی از رغبت عشق، کلارا بو بالاترین قسمت نمایش را می گیرد.آن فهمیدن اینکه چرا چنین شد، سخت نیست.  در سال 1927، او نقش اصلی فیلم " آن دختر" بود. دختر گستاخ همسایه که طلای باجه بلیط فروشی بود.پیشه بو مثل یک ستاره ثاقب بود، کوتاه و روشن، و با ورود فیلمهای ناطق پایان یافت.( او شبیه خیلی از معاصرینش، یک صدائی برای فیلمهای صامت داشت) فیلم " بالها" برجسته ترین نقشش نبود.اما آن یکی از بیشمار فیلمهائی بود که با شهرت زیادش داد و ستد کرد.هم بازیهای مردش ، چار راجرزو ریچارد ارلن، موثر اما نه بسیار بیاد آوردنی، بودند.از یک چشم انداز تاریخی، برجسته ترین اجرای مردانه در فیلم " بالها" متعلق به گری کوپر، در آنموقعه نا شناخته ،می باشد.کسی که در یک صحنه به عنوان دانشجوی خلبان هوپیمای جنگی حاظر می شود.کوپر، البته، ادامه می دهد تا یکی از اسطوره های هالیوود شوداینجا، او فقط یک بازیگر نقش دوم با خطوط اندک و تبسمی عالی می باشد.

کارگردان این فیلم ، ویلیام ولمن، یک شخص برجسته در هالیوود از سال 1920 تا سال 1950 بود.در بیشتر از 80 تولید شرکت نمود.دو مورد از بیاد آورده ترین فیلمهایش فیلم " بالها" و نسخه 1937 فیلم " یک ستاره متولد شد" می باشند.(که برای آن تنها جایزه اسکارش را برد، در ردیف نمایش تلوزیونی).ولمن پیشه سینمائیش را به عنوان یک بازیگر آغاز کرد.اما به سرعت پشت دوربین رفت.کارگاههای هنری او را دوست داشتند،زیرا او سریع کار می کرد، بازیگران سریع کار نمی کردند  زیرا او به صورت گسترده ای به عنوان یک گردن کلفت شناخته شده بود.او یک لایه کارشناسی برای فیلم " بالها" آورد و اضافه کرد، زیرا هنگام جنگ جهانی اول،او هم به عنوان راننده آمبولانس و هم به عنوان خلبان هواپیمای جنگی خدمت کرد.او سقوط کرد و از سقوط نجات یافت. این کمک می کند تا واقع نمائی بدست آمده هنگام توالیهای مبارزاتی شرح داده شود، از آنجائیکه ولمن تا حدی  از تجربه شخصی کشیده شد.

آن یک گواهی برای قدرت ماندگاری فیلم " بالها" و طبیعت ماهرانه جهتش می باشد که آن می تواند توجه یک تماشاگر را خیلی سالها بعد نگه دارد. بعضی از جاذبه ها بدون شک به سبب عمر این فیلم می باشد بدون توجه به اینکه چقدر واقعی فیلمهای جنگ جهانی اول مدرن ممکن است باشند.هیچ کدام از آنها نمی توانند بدست آورند همان سطح مستقيم و بى واسطه بودن را آنچنانکه یک مورد ساخته شد 10 سال بعد از آخرین گلوله هائی که شلیک شدند. در آن طریق، فیلم " بالها" به عنوان یک محفظه محتوى اثار تاريخى وفرهنگى عمل می کند، یک تولیدی که قبلا ساخته شد، یک جنگ جهانی دوم موجود بود، یک بمب اتمی، و یک جنگ ویتنام.میدان جنگ و نبرد هوائی بطور کلی بصورت متفاوتی در سال 1917 جنگ کردند.و نمایششان در فیلم بالها یک چشم انداز معاصری ار ارائه می دهد بیشتر از موردی که در طول تاریخ پالوده شده است.البته، آن کمک می کند این داستان کار کند، که ما می آئیم تا درباره شخصیتها مراقبت کنیم. و در انتها هیچ چیز شکر اندود شده وجود ندارد.

وقتی که فرهنگستان اسکار اولین جایزه بهترین فیلم را به فیلم " بالها" اعطا نمود، (رسما بهترین فیلم ، تولید) آن داشت یک اظهاریه ای درباره چشم انداز فیلم و توانائیش به ترکیب نمودن عناصر هنری با سرگرمیهای مورد پسند عموم، می ساخت.آن بصورت وسیعی موفق بود.بیشتر از یک سال در سالنهای سینمائی درجه یک به نمایش در آمد.آن همچنین یک از آخرین فیلمهای بزرگ ساخته شده در عصر قانون قبل هایس بود. این موضوع عریانی این فیلم را توضیح می دهد، که آن شامل یک فیلمبرداری کوتاه از سینه های کلارا بوی و ماتحت بعضی از مردان، می شود، چیزهای بی مزه با استانداردهای امروزی، اما در سال  1928 رسوا کننده بود.برای سالهای زیادی، فیلم " بالها" فکر شد که یک فیلم گم شده می باشد.( یک سرنوشتی که تعداد زیادی از فیلمهای صامت سهیم می باشند) تا اینکه یک نسخه در پاریس پیدا شد.آن تکثیر شده بود و حفظ شده بود.اطمینان بخشیدن به ادامه موجود بودنش.اگرچه آن روی 1 دی وی دی منتشر نشده است ، یک نسخه فیلم ویدئوئی بصورت تجاری فراهم می باشد.همچنین نسخه روی دی وی دی در خارج از کشور موجود است، اگرچه آنها یک نسخه برداری از نسخه روی نوار ویدئوئی می باشند و تنزل را به نمایش می گذارند.شایعاتی موجود است که این فیلم بازسازی خواهد شد و به روی دی وی دی در آمریکای شمالی منتشر خواهد شد.

اهمیت تاریخی فیلم " بالها" نمی بایست چشم پوشی شود. این در خیلی از طرق بیشتربیانگر وضعیت فیلم سازی در اواخر 1920 می باشد، برحسب اینکه چه می توان و نمی توان انجام داد.ملاحظات فنی روشن به کنار، آن بصورت تعجب آوری بعد از این همه سال موفق باقی ی ماند.و آن سخت نمی باشد پیشنهاد دادن آن برای کسی که دارای علاقه به تاریخ فیلم و جنگ جهانی اول می باشد.

 

 

پایان

 


ترجمه: www.reelviews.net/reelviews/broadway-melody-the

نوای برادوی

 

بازیگران:

چار کینگ به عنوان ادی نز ، آنیتا پگ به عنوان کوئینی ماهونی ، بسی لاو به عنوان هنک ماهونی ، ماری دوران به عنوان فلو

 

کارگردان:

 

هری بومونت

نوشته:

ادموند گلدینگ

موسیقیائی، درام، عاشقانه

محدود نشده

100 دقیقه

 

 

 

 

 

فیلم " نوای برادوی"

نوشته: نوشته: جیمز براردینلی

 تا درجه ای که سفسطه یکی از خصوصیات تعیین کننده در مورد برندگان جوایز اسکار به عنوان بهترین فیلم می باشد، آن تقدیر نامه هنوز در مکانش نبود وقتی که فیلم " نوای برادوی" تقدیرنامه اش را در سال 1930 دریافت کرد. ، این فیلم اصولا انتخاب شد زیرا نمایش مورد پسند موسیقیائی روی صحنه را به صفحه نمایش آورد.خصیصه درازای اولیه ، پر از موسیقی تمام صدا، (اولین مورد از خیلی موارد برای شرکت مترو گلدن مایر) فیلم " نوای برادوی" از اولین مورد بودن بهره برد و، همینطور، بعضی از نقایصش، که می بایست حتی در زمان انتشارش در سال 1929 روشن شده بود ، به راحتی چشم پوشی شد.این فیلم به راحتی مورد پسند بود تا سه فیلم متوالی و دنباله دار ، همگی با شخصیتهای متفاوت، بشود. (هنرپیشه زنی که با سری فیلمهای "نوای برادوی" مترادف شد ،النور پاور، در نسخه های 1936،1938،1940 ظاهر شد. و در نسخه لغو شده 1943 بوده است، درنسخه افتتاحیه نبود.)

فیلم " نوای برادوی" در آزمایش زمان نایستاده است به طریقی که خیلی از هم عصران هنریترش که بعضی از نقصهایش را دارند می توانند منسوب شوند به طرقی که این نوع فیلم دوباره شکل یافته است و طی سالها بهبود یافته است.اما بعضی نتایجی از باور اعتبار یافته کارگاه هنری می باشند که تماشاگران ممکن است متمایل باشند بازی کردن بد و کارگردانی بی روح را به منظور تجربه نمودن آواز خواندن، رقصیدن و گفتگو کردن در صفحه نمایش، نادیده گیرند. فیلم " نوای برادوی" اولین فیلم ناطقی می شود که بوسیله اسکار امتیاز داده میشود و جایزه می گیرد( اگرچه آن اصطلاح هنوز در سال 1930 حک نشده بود) و درمیان ده بدترین فیلمی که به عنوان بهترین فیلم بیان شدند، اتخاذ شد.آن روی دی وی دی آماده می باشد.اما ارزش تلاش کردن برای اجاره کردن را ندارد، مگر اینکه شما یک گردآور ماهر باشید وقتی که آن با برندگان جایزه اسکار یا فیلمهای موسیقیائی شرکت مترو گلدن مایر مرتبط شود.

از یک چشم انداز تاریخدان فیلم ، آن یک فیلم مهم می باشد. نه تنها آن اولین مورد از فیلمهای موسیقیائی صدار دار بود که بر روی پرده آمد، بلکه همچنین یکی از اولین ها بود که موسیقی را بانمایش ترکیب نمود.(بیشتر فیلمهای موسیقیائی اولیه اصولا بصورت نمایش رقص و آواز فیلمبرداری شدند) این همچنین اولین تولیدی بود که از موسیقی قبلا ضبط شده در حاشیه فیلم  استفاده کرد. این روند خیلی خوب کار کرد بطوریکه آن بوسیله هالیوود بصورت دائم اقتباس شد و تا امروز استاندارد باقی ماند.اگر فقط فیلم " نوای برادوی" آنچنانکه تاریخی مناسب می باشد سرگرم کننده بود.

اگر نمايش توام با موسيقى با کیفیت نمايش تلويزيونى پر احساسات وکم ارزش درباره یک مرد رقص و آوازی بگوید،ادی نز  (چا کینگ) کسی است که یکی ازمردان اصلی در نمايش‌ رقص‌ و موسيقى زانفیلد می باشد که بوسیله فرانسوا زانفیلد (ادی کین) اجرا می شود.دو خواهر بزرگ شده غرب میانه، هنک (بسی لاو) و کوئینی ماهونی (آنیتا پیج) به نیویورک می رسند در جستجوی وارد شدن به تجارت نمایش،هنک معشوقه بلند مدت ادی می باشد، اما او در می یابد که به شدت مجذوب کوئینی شده است، کسی که یکی ازجاذبه های ستاره نمايش‌ رقص‌ و موسيقى‌ می شود.او توجه جوان دخترباز جک وارنیر(کنث تامسون) را تسخیر می کند.کسی که به او با هدایای گرانقیمت اظهار عشق می کند.او عاشق ادی می باشد اما به پیشرویهای جاک باز می باشد زیرا یک زوج شدن با ادی به هنک خیانت خواهد شد.در این اثنی ، احساسات و وفاداری ادی بین این دوخواهر تقسیم شده است.او عاشق کوئینی می باشد اما ارتباط دیرینش با هنک او را نسبت به تغییر وضع موجود مقاوم می سازد.در نهایت وقایع طلب می کنند که هنک حرکات مورد وم را ایجاد کند تا این وضعیت را حل کند.از آنجائیکه او ارزشهای موسیقیائی سنتی دارد، هر چیزی با خوشحالی تمام می شود.‌

در بعضی طرق، این در آن بی قاعده می باشد که آن خیلی آهنگهای تولید شده را نمایش نمی دهد.اما دو مورد درون چهارچوب نمایش رقص و آواز رخ می دهد.از آهنگها، فقط فیلم " نوای برادوی" مشغول می شود، و بیشتر بقیه مثل آهنگهای رد شده تبلیغاتی تلوزیون می مانند.رقص آرائی یکنواخت و ثابت می باشد، باسبی برکلی هنوز چند سالی از انتقال روی صحنه به صفحه تصویر دور بود، قوه تشخیص و ابتکاری که او به فیلم موسیقیائی خواهد آوردبصورت قابل توجه ای در فیلم " نوای برادوی" کمبود می باشد.کسی می تواند ببیند که در کجا چنین آهنگهای رقص و آوازساده ای تماشاگران را افسون خواهد کرد

 

 

فیلم " نوای برادوی" چندین عذاب در هجویات محلی بدست آورد. مردی که در پشت نمايش‌ رقص‌ و موسيقى‌ بود زانفیل نامیده می شود.این یک ارجاعی به مدیرافسانه ای اپرای برادوی فلورنس زیگفیلد می باشد. همینطور آن ارتباط بین این شخصیت سخت خواهد بود" جک وارنر" و آدم متنفذ فیلمسازی در زندگی واقعی "جک وارنر". چنین سیخونکهائی در این فیلم بی مورد نمی باشد که عموما لحن و آهنگ را سبک نگه می دارد.یک لحظه دیری در اقدامات وجد دارد،وقتی که بعضی احساسات واقعی وجود دارند تا با آنها ارتباط برقرار شود.آن به راحتی اجباریترین توالی این فیلم می باشدو یک اجرای چشمگیر از بسی لاو را به نمایش می گذارد.متاسانه، وقتی که صحنه تمام می شود، دوباره هر چیزی روشن می باشد.مثالی از نمایش مشروع همچون این گهگاهی می تواند وارفته شود به فیلمهای موسیقیائی اولیه تا زمانی که آنها کم عمر بودند و با پایان خوش تداخل نمی کنند.

 

از سه بازیگری اصلی، فقط چار کینگ می توانست بخواند. با صدای یک آواز خوان، او قادر بود خودش را در هنگام آواز ها به پیشبرد.متاسفانه بازیگریش بسیار بد بود.کینگ یک پیشه هالیوودی کوتاه داشت. فیلم " نوای برادوی" دومین فیلمش بود و تا سال 1932 خارج از تجارت سینما خواهد بود.هم بازی موءنث اش صورت قابل توجه ای بیشتر موفق شد.آنیتا پیج، کسیکه در سن 98 سالگی سال قبل مرد.شغلش را در فیلمهای صامت شروع کرد، اما به سرعت به فیلمهای ناطق انتقال یافت.در سال 1929، موضوع بور بودن در اوج محبوبیتش بود، (بنیتو موسلینی بصورت مشهوری یک طرفدار بزرگ بود) بعد از فیلم " نوای برادوی" او تا سال 1936 در فیلمها ادامه داد، وقتی که او بازنشسته شد.او به صفحه تصویر برای چندین فیلم در 1960 بازگشت، و اخیرا شغل بازیگریش را زنده کرد، درحالیکه در 90 سالگی می باشد.بسی لاو ثابت ترین و طولانی ترین بازی را نسبت به این سه نفر داشت.نخستین حضورش در صفحه نمایش در سال 1915 بود و آخرین مورد در سال 1983 بود.در میان، او بیشتر از 100 فیلم ساخت، و هرگز بیشتر از پنج سال بدون یک نقش نبود.او هرگز یک جایزه اسکار نبرد، اما تنها عضوی از فیلم فیلم " نوای برادوی" بود که برای این فیلم نامزد شد.

برای کارگردان ماهر هری بومونت، این نقطه اوج پیشه 35 ساله اش را به عنوان یک فیلم ساز به نمایش گذاشت.یک کارگر سریع مثل خیلی از هم عصرانش، بومونت تقریبا 100 فیلم را اداره کرد، و آسان از فیلمهای صامت به فیلمهای ناطق انتقال یافت. فیلم " نوای برادوی" اولین فیلم تمام صدا و ناطقش بودو موفقیتش بیمه کرد که او استخدام شدن را برای بیشتر از دهه ای دیگر ادامه خواهد داد.بیشتر فیلمهایش یا گم شده اند یا فراموش شده اند. فیلم " نوای برادوی" برجسته ترین کوشش اش باقی ماند.بیشتر آنهائی که زنده اند امروز و فیلهای بومونت را دیده اند این مورد را تماشا کرده اند.

من می توانم بحث کنم که آن قضاوت کردن یک فیلم موفق از سال 1929 بوسیله استانداردهای سال 2009 غیرمنصانه می باشد.یک حقسقتی نسبت به این موضوع وجود دارد، مخصوصا در حالتی از یک فیلم موسیقیائی اولیه،که در آن فیلمسازان هنوز در پردازش دریافت چیزها و پالایش آنها می باشند.با اینحال، این حقیقت که خیلی از تولیدات از سالهای 1920 و 1930 ( و قبلتر) محبوب عالی باقیمانده اند و به آزمایشهای نمایانگرانه مدرن متفاوتی مقاومت کردند، بحث می کند بر علیه هر بی انصافی که ممکن است نتیجه ای ازتبعیض دوره و عصر باشد.آنهائی که فیلم " نوای برادوی" را تماشاکردند و لذت بردند در سال 1929، نسبت به خاطراتشان مستحق می باشند.هرکسی که با آن امروزه برخورد می کند آن را بصورت هولناکی قدیمی می یابد.بد تولیده شده، و با آهنگهای موسیقی ملالت آور و اجراهای غلو کننده ای پر شده است.این نوعی فیلم می باشد که بچه های نسل امروز را از عنوانهای ساخته شده در اوایل عصر فیلم ناطق خاموش می کند،در مدت نخستین جشنواره ، در سال 1929، فیلم " بالها"و فیلم " طلوع آفتاب"  را تشویق نمود، هر دو که شایسته تقدیرنامه بودند.متاسفانه، مطلب مشابه ای را درمورد دریافت کنندگان جایزه در سال  1930 نمی توان گفت.

 

پایان

 


ترجمه: www.reelviews.net/reelviews/rebecca

 ربکا

 

 

بازیگران:

لورنس الویه به عنوان مکسیم دو ویتنر ، ژوان فونتین به عنوان خانم دو ویتنر ، جرج سنرز به عنوان جک فیول ، جودیس اندرسون به عنوان خانم دنورز

 

 

کارگردان:

 

آلفرد هیچکاک

نوشته:

روبرت ا. شوود

رازگونه،درام،عاشقانه

محدود نشده

130 دقیقه

 

 

 

 

 

نوشته: جیمز براردینلی

خريداران غنائم به پیش! این فیلم 68 سال قدمت دارد و و آن بر اساس رومانی است که آن حتی قدیمی تر می باشد.اما هرگز کسی نمی داند.

آن شاید اوج گوشه و کنایه می باشد که آن تنها فیلمی می باشد که بوسیله " استاد تعلیق" کارگردانی شده است اما این درباره چیزی چنان دور از قلمرو مهیج راحت اش می باشد آنچنانکه هیچکاک همواره آواره شده است.نتیجه نشان می دهد که این کارگردان لایق دامنه محدودی می باشد که به او اعتبار می دهد.با فیلم "ربکا"، او یک استعدادی برای شکل دهی نه فقط وحشت روانشناختی بلکه نمایش و داستان عاشقانه را به نمایش می گذارد.برحسب تشخیص اسکار، فیلم " ربکا" ، پاگشائی آمریکائی هیچکاک ( بعد از اینکه تولیدکننده دیوید او. زینیک  او را از انگلستان آورد) از او بیشترین ستایش شد.آن یک عبارت شگفت انگیز می باشد وقتی که کسی حجم کارش را در نظر می گیرد.

با گذشت سالها، فیلم " ربکا" بعضی از جلوه هایش را از دست داده است و دیگر در ردیف بالای فیلمهای این کارگردان در نظر گرفته نمی شود.بعضی از این موارد مجبور است با آهنگ و موضوع این فیلم ارتباط داشته باشد.اواخر پیشه اش و مخصوصا بعد از مرگش ،هیچکاک با فیلم مهیج مترادف شد و فیلم "ربکا" در این قالب قرار نمی گیرد.سپس حقیقت ساده ای وجود دارد که فیلم"ربکا" مثل فیلم " پنجره عقب" ، " فیلم " سرگیجه"، فیلم "شمال تا شمال غربی"، فیلم " روانپزشكى " ، و چند عنوان دیگر به نتیجه نمی رسد.آن یک فیلم خوب می باشد، برای اطمینان، اما هیچکاک خیلی بهتر تولید کرد، حتی اگرچه فرهنگستان اسکار در تشخیص این موضوع شکست خورد.هنور 11 نامزدی و دو برنده شدن فیلم "ربکا " داوطلب برای چیزی می باشد.مخصوصا در عصری که جایزه اسکار معنی بیشتر از آنچه که اکنون دارد، داشت.

این فیلم انصافا یک اقتباسی درست می باشد از آنچه که خیلی ها در نظر می گیرند که بهترین رومان دفن دو ماریو است.این فیلم نامه یک تعدادی از تغییرات را ایجاد می کند، (بیشتر روی آن آخریها) اما، روی هم رفته، یک نمایش دقیقی از این داستان می باشد.در یک زمان، دو ماریو اشاره کرد که فیلم " ربکا" یکی از معدود اقتباسهائی از تمام نوشته هایش می باشد که او تصدیق می کند. هیچکاک سه بار به سراغ کارهایش (کارهای دو ماریو) برای الهام رفت. رومان "مهانخانه جامائیکا" یش اساس تولید فیلم 1939 او بود ( و این اولین باری بود که هر چیزی که او نوشته بود به روی صفحه تصویر آورده شد) و یکی از داستانهایش بصورت فیلم " عروسان" اقتباس یافت.نسخه ربکا ساخته هیچکاک اولین مورد از بارها بود که صفحات بزرگ و کوچک را زینت خواهد بخشید.و خیلی از نقادین آن را در نظر می گیرند که بهترین تفسیر باشد.

این داستان در مونت کارلو شروع می شود.جائیکه یک زن جوان (جون فونتین) زندگیش را می سازد به عنوان یک همنشین بانوی ثروتمند آمریکائی در بستر با سرماخوردگی است، می باشد که به او پول پرداخت شده است.این زن جوان با یک شخص محترم از کرنول ملاقات می کند و مجذوب او می شود، مکسیم دو وینتر(لرنس اولویه).او در فکرفرو رفته و خوش قیافه است، و او دیوانه وار عاشق این مرد می شود و ظاهرا او نیز عاشق این زن می شود. روابط عاشقانه طوفانیشان به یک ازدواج ختم می شود وو آن آقا او را به عنوان دومین بانوی دو وینتر به خانه می آورد.این اولین باری نیست که ماکسیم ازدواج کرده است، زن قبلیش، ربکا، در یک حادثه قایق رانی چندین سال قبل مرد و گفته می شود که مرگ این خانم او را شکسته است.اما چیزی در پاکی روح زن جدیدش عشق به زندگی را دوباره شعله ور نموده است.حتی اگرچه او ادعا می کند که هرگز نمی تواند واقعا خوشحال باشد.

خانم دو وینتر جدید کدبانوی ماندرلی، عمارات و املاک وسیع شوهرش، بودن را راحت نیافت.او متکی به کلفت خانه خانم دنور(جودیس اندرسون) می باشد، برای کمک در انجام امور روزانه، اما متوجه نشد که خانم دنور ممکن است او را در قلبش دوست نداشته باشد.در این اثنی، خاطرات ربکا، ملموس مثل یک وهم، به این عمارت پی در پی سر می زند.اطاق خوابش تقریبا همچون یک معبد نگه داری می شود و وسایلش را می توان در پیرامون تمام این خانه بزرگ یافت. آن زمان زیادی طول نکشید قبل از اینکه دومین خانم دو وینتر احساس کرد که او در رقابت با نفر ماقبلش برای عاطفه شوهرش می باشد.و او دارد می بازد به یک هیبتی که هرگز نمی تواند شکست دهد.

دو موضوع رومان دوموریو برای این فیلم تغییر کرده است. اولی شامل ابزار مرگ ربکا می باشد.در این کتاب، ماکسیم به ربکا شلیک می کند، اگرچه کسی می تواند بحث کند که آدم کشی توجیه می شود.اگرچه برنامه های هیز، که تحت آن این فیلم ساخته شد، نتایجی را برای اعمالی همچون قتل طلب می کند ، پس این فیلمنامه شامل این می شود که او در یک مرگ اتفاقی مرد. دومین تغییر این است که پاین مبهم این رومان  شفاف می شود.مریلند در آتش شعله ور می شود و خانم مریلند در شعله ها هلاک می شود.

دو حذف شدگی جالب توجه در این داستان وجود دارد، یکی که از این رومان انتقال داده شده است و دیگری که از تدابیرهیچکاک می باشدشخصیتی که بوسیله جان فونتین بازی شد، کسی که راوی این کتاب می باشد، نامی ندارد. او فقط به عنوان دومین بانو دو وینتر شناخته می شود.که مادونیش نسبت به ربکا را تاکید می کند.آن همچنین قابل توجه می باشد که این ارگردان انتخاب کرده است که هیچ تصویری از این شخصیت کوچک را نشان ندهد.اگرچه کسی ممکن است فرض کند آن طبیعی می باشد که یک عکس یا تصویری از او یک جائی در این خانه باشد.مخصوصا با در نظر گرفتن اینکه تاثیر او چقدر قوی بر خدمه می باشد.با این وجود، هیچکک هرگز ربکا را نشان نمی دهد و تماشگران را از دو چیز درباره شکل ظاهریش مطلع می کند: او بطور باور نکردنی زیبا بود، و موهای بلند و تیره ای داشت.آن به تماشاگران واگذار می شود تا یک تصویری از او بسازند.

جو فونتین یکی از افراد مجموعه طولانی بولند هائی بود که هیچکاک برای نقش اصلی ترجیح داد.این اولین مورد از دو موردی بود که او در فیلم هایش ظاهر شد.او یک جایزه اسکار برای فیلم ربکا نامزد شد و یکی برای فیلم " بد گمانی" برد.اوایل سال 1940 اوج پیشه فونتین را به نمایش گذاشت.در مدت این زمان پر ثمر، او بازی کردن نقش جین ایر را در فیلم اقتباسی روبرت استیونسون در سال 1944 ادامه داد.این توطئه آمیز بود زیرا آن بصورت وسیعی تصدیق شده است که دو موریو کتاب ربکا را تا حدی بر اساس کتاب جین ایر نوشت.کیفیت پاکی و آسیب پذیری فونتین در این نقش به او خوب خدمت کرد.بیشترین توالیهای تشدید شده این فیلم آنهائی می باشند که در آن سوء ظن و ترس شروع می کنند تا دومین بانو دو وینتر را محکم بگیرند و آنها صحنه هائی می باشند که در آن فونتین می درخشد.

سال 1940 همچنین یک نقطه اوج برای لورنس اولویه هم به عنوان بازیگر و هم به عنوان فیلمساز، می باشد.وقتی او فیلم "ربکا" را ساخت او نه سال از برنده شدن جایزه اسکارش برای فیلم هملت دور بود.اما آن یک دهه ای بود که در آن بازیگر مورد احترام صحنه تئاتر یک تندیس صفحه نمایش شد.او نامزدی جایزه اسکار را برای دو فیلم عاشقانه وهمی متوالی بدست آورد، در سال 1939 فیلم "ارتفاعات وترینگ" و در سال 1940 فیلم " ربکا" ، و آن فیلمها او را در اذهان عمومی به عنوان یک هنرپیشه اصلی چسباند. نقش بعدیش بعد از فیلم "ربکا" به عنوان آقای دارسی در فیلم " غرور و تعصب" بود.هیچ کسی به خوبی الیور در نقش نمی توانست فرو رود.آچنانکه او به اثبات رسید وقتی که تفسیرش از فیلم هملت در دنیای سینمائی در سال 1949 منتشر کرد.

بانو دنیورها بوسیله خیلی از نقادین ادیب در میان بهترین آ دمهای شرور قرن بیستم در نظر گرفته شد. تصویر سازی جودیس اندرسون این شهرت را بالا می برد.از اولین باریکه او جلوی دوربین می آید و به ماکسیم و عروس جدیدش برای ورود به ماندرلی خوش آمد می گوید  چیزی شرزه و آشفته کننده درباره این زن سرد و غیر عادی وجود دارد.احساساتش برای ربکا بیش از حد قوی می باشند تا صرفا افلاطونی باشد، اما این فیلم ، در سال 1940 ساخته شد ،به آنها اجازه نمی دهد به روشنی ابراز شوند.تنها زمانی که بانو دنور سختگیریش را از دست می دهد در مدت یک صحنه کوتاه می باشد که در آن او گم می شود در تصورکردن چیزهائیکه قبلا چنان بودند.این لحظه ای می باشد که دومین بانو دو وینتر واقعا از او می ترسد.

چهارمین فرد قبل توجه در فیلم " ربکا" جک فول می باشد، پسر عموی ربکا و عاشق قبلیش. اصلا، او بصورت یک شخصیت جزئی فقط در یک صحنه در نیمه اول این فیلم ظاهر می شود. او هنگام آخر این فیلم یک شخصیت بزرگ می شود.اگرچه آنچنانکه او تصمیم می گیرد که ماکسیم را اخاذی کند . او با یک جلوه و یک عنصری از حیله گری بوسیله جرج ساندرز بازی شد.کسی که نزدیک شروع شدن یک پیشه طولانی که در آن او بطور برجسته آدمهای شرور را بازی کرد.

فیلم  "ربکا" بصورت آراسته به درون یک الگوی سه نوع بازی کردن می افتد که خیلی از داستانهای سنتی هالیوود را تعیین می کند.اولین قسمت یک داستان عاشقانه ساده می باشد. آن با لطافت و احساسات گفته شد و نشان می دهد که اگر هیچکاک خواسته بود، او می توانست یک کارگردان بزرگ در داستانهای عاشقانه بزرگ هالیوودی باشد.دومین عملکرد، که رابطه ناآرام  دومین بانو دو وینتر با مالدرلی و خدمه اش را در بر می گیرد، مبارزه اش با ربکا، و افشای حقیقت توسط ماکیسیم ، بیشتر از بقیه این فیلم بصورت نمونه هیچکاکی می باشد.این کارگردان از زوایای دوربین ، ویرایش کردن، و موزیک استفاده می کند، تا تاکید کند بر تنگنا ترسی بازیگر اصلی آنچنانکه آن تا نزدیک تشنج با لا می رود.سر انجام، سومین بخش رویه پلیسی می باشد و قسمتی نمایشی آنچنانکه این فیلم به نتیجه گیریهای منطقیش سرعت می بخشد.

فیلم  "ربکا" یک نمایش کاملا توام با موسیقی فیلمبردار شد.اما از نظر سبک هیچ چیز یکتائی وجود ندارد، که آن را همچون یکی از احترام گذاشته شده ترین فیلمهای تاریخی این کارگردان جدا سازد. آن اثبات می کند که، اگرچه، یک فیلمساز عادت کرده بود که فیلمهای کوچک در انگلستان بسازد می تواند سامانه هالیوود را در آغوش گیرد و یک فیلم بزرگی را توسه دهد که با نقادان و همچنین تماشاگران التفات خواهد یافت.انتخاب داستان دو ماریه یک تصمیم عالی بود زیرا آن به هیچکاک اجازه داد تا روشها و گونه ها را باهم ترکیب کند.آنهائی که فقط با فیلمهای هیجان انگیزش آشنا هستند ممکن است این فیلم را یک تغییر رویه تعجب برانگیزی بیابند اما امیدوارنه یک مورد خوشایند می باشد. یک موضوع معاصر وجود دارد، اگرچه، درحالیکه فیلم " ربکا" بصورت دی وی دی در دو نسخه منتشر شده است، (یکی بوسیله شرکت "انکور بی" و دیگری بوسیله شرکت "سیتریون") ، هیچکدام بصورت چاپ شده نیستند، پس این هیچکاک غیر معمول می تواند یک چالش برای ضبط کردن باشد.  

 

 

 

پایان

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

راه سلامتی